صدای پایش هزار سالست که می آید گوش کن...
شرمسارم از این پاکی و از سیاهی خویش
.
.
هزار و اندي ميگذرد
و صداي پايت كوچه هاي غم بسته دنيا را مي خواباند
هزار و انديست كه شب را به صبح مي رسانم بي آنكه باكم باشد
اما تو شب را به سحر ميدوزي و از براي بار گناه من پيشاني بر خاك ساييده و گريه ميكني
چشمانت زيبايت را از براي گناه من بي فروغ ميگرداني
آقا تا كنون چند هزار بار در چاه مولاي عشق از بي وفايي من گريسته ايي؟
تا كنون چند هزار بار از گناه من كمرت خميده است
و دست در جاي دست مادر بر ديوار ها تكيه داده و گريسته ايي
آقا بگو ... بگو آیا دلت هزار و اندي تكه است از من ؟
آقا بگو كه از بار گنه من نيست كه در پرده ايي
آقا ذكر لبانم شما نبوديد ... ليلي بود ... مجنون بود ... اكنون هم ذكر لبانم مجنون است ... ليلاست
آري ذكرلبانم كه تو را در خيمه ايي نشاند ... اينها بود
.
.
.
التماس نوشت :
دوستان بسیار التماس دعا