دعوت

 

سلام         سلام         سلام

خدمت همه ی دوستای جدید و تازمون 

 

عاغا خیلی مبارکه ان شاالله مقاطع بالاتر

هرچند ما شما ها را نمی شناسیم ولی می گن دل به دل  راه داره

از همین حالا دوستون داریم

اسم ما !!

چیه ؟؟

خب معلومه

ما :بچه های امام جواد

خب چیه ؟؟چرا متعجب شدید ؟؟تاحالا نشنیده بودید ؟؟

حالا کجاش و دیدید ؟؟؟

ازقدیم گفتن شنیدن کی بود مانند دیدن

البته ببخشید ما اینقدر اول کاری خودمونی شدیم می خواستیم شما راحت باشید

البته بچه های بالا هی به من میگن رسمی بنویس

رسمی حرف بزن

عاغا به خدا نمیتونم بلد نیستم مثل شما ها رسمی و اداری حرف بزنم

 دوستای جدید الورود موسسه خیریه جوادالائمه

منتظر همه ی دوستان مستعد حمایت نقدی و غیر نقدی

می باشند

اطلاعات و مشخصات شخصی خود را در ایمیل بگزارید

مسئولین خیریه جناب آقای حقیقی و خانم کیهان رسیدگی خواهند کرد

ایمیل : M.haghighi1369@gmail.com

و اما

از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تراست

دوست های خیرمون

موسسه خیریه حوادالائمه (ع)= نماینگی مجاز ضامن آهو

اگر تمایل به کمک یا خدمت به خانه آقا امام جواد را داشتید

مشخصات و توانایی های خودتون توی همین وبلاگ به طور خصوصی قرار دهید

یا

حضورا به خانه امام جواد ما سر بزنید

نشانی : دانشگاه مرکزی /ساختمان گل گلاب /طبقه هم کف /جنب آسانسور

اگر یه بار خونه نبودیم یه سر بزنید دفتر نهاد

نشانی : دانشگاه مرکزی /ساختمان جهاد/ دفتر مقام معظم رهبری/

 واحد خواهران (برای خواهرا)

 برادر ها هم بگردید نهاد یا بسیج  آقای حقیقی را پیدا می کنید

 دوستان برای آشنایی بیش تر با موسسه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

ادامه نوشته

حٌسن تو به وصل آرزومندم کرد

 

سلام فقط فقط فقط

تولد صاحب موسسه مبارک

به خصوص عرض تبریک خدمت پسرشان حضرت جوادالائمه (ع)

وهمه ی بروبچ امام جواد (ع)

شادی روح امام مهربانی ها صلوات

حٌسن تو به وصل آرزومندم کرد

سودای محبتــــ تو در بندم کرد

خاکم بــه سر آبرو ندارم امـــا.....

اما آقا جان خودت می دونی که خیلیییییییییییییییییییییی

دوست دارم

زندگی ام 

سختی هاش / خوشی ها / ناخوشی ها

من بودم و شما

من بودم

۰۵۱۱۲۰۰۳۳۳۴

شبها هزار آه می کشم به یادتان  

تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی

                                          بی هوا از چشم های خسته ام سر میزنی

                      

                      

                                       

                                     

                                                                 آقا

                                          لطفأ بــــــــــــــرای گریه هایم شانه بنویسید

                                                               آقا جان

                                              تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا

                                          فرش پانصد شانه تبریز هم باشد کم است



آقا جان به خدا حالا دیگه تنها آرزویم همین تصویره

من مانده ام و تصویر تنها آرزویم

خیلی وقت است پشت دیوار خانه ات چشم گذاشته ام

تا فقط یک بار دیگر صدا بزنی

بیا ....

نکند رانده ای مرا از خودت به خدا مهر امسال میشه دو سال که ندیدمت

رانده مرا گرچه بعیــد و قریب

از تو بعید است امـــام قریب

حرف های نگفته ام دیگر سنگین شده اند

نمیشه صدام بزنی

 بیا ....

خدا کند که کسی حالتش چوما نشود

ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

 

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار

به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

 

به حق رخت غلامی خدا کند که کسی

چو ما ز سفره ارباب خود جدا نشود

 

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر

خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود 

 

             

            

                                         جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر

                                                    خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

 

امروز بخش بیماران سرطانی

 


فرقی نمیکند ز کجا دهی سلام

اومیدهد جواب تو را اصل نیت است

 

سلام

یک سالی بود که به هر کسی که می خواست بره مشهد میگفتم  از آب سقاخانه طلا

برای پدرم بیاورد ولی

هر دفعه یا خودم یادم می رفت

یا

اون شخص یادش می رفت

خلاصه به دستم نمی رسید

تا اینکه  پنج شنبه هفته پیش مزار شهدا بودم که دوستم گفت دایی ام از مشهد برامون یک بطری آب سقاخانه

آورده

می خوای برای بابات

یک لحظه جا خوردم یک بطری !!!!!!!!!!

همون شب بود که بابام مجددا راهی بیمارستان شد

وقتی رفتم بیمارستان آیت الله خوانساری (ویژه بیماران سرطانی) تصمیم گرفتم امروز

بطری آب وببرم و به هر کدومشون یه جرعه بدم

باورتون نمیشه

امروز عطر امام رضا وارد تمام اتاق های بیمارستان کردم

یکی شون وقتی وارد اتاق شدم خیره به جعبه سیاه تلویزیون شده بود

وقتی بهش گفتم آب سقاخانه

یه نگاه به تلویزیون کردم دیدم داره پنجره فولاد نشون میده اونم خیره شده

کلی خوشحال

گفت همین الان داشتم می گفت کاش ازین آب

سقاخانه

حسرت یک جرعه آب

خدایا شکر به همه اتاق ها رسید

برکت داشت

بیست ها اتاق

هر اتاق سه الی چهار تخت و یک بطری

 

 

 

 

آقا جان امروز تورا به گوشه ی بیمارستان بردم

جای نوای

آمدم ای شا ه ها پناهم بده توی بیمارستان خالی بود

 

خواهید به سوی دست پرواز کنید یا زندگی دباره آغاز کنید؟

یک پنجره از اتاق تنهائیتان هر صبح به سمت مشهد الرضا"ع" باز کنید

 

 

     

 

 

تو ای غریب که دردِ غریب می دانی

جواب نالۀ امن یجیب می دانی

 

 

 


 

 

عینک

 

ما غرق لب ساحل و دریا هستیم

مانند جزیره های تنها هستیم

دیدیم چرا نیامدی حق داری

 تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم

 

بهش میگم شماره چشم ات چنده

میگه

واه / بی کلاس / عینکم تزئینیه

روبینه

خدابه خیر بگردونه ما هم نمی دونستیم روبین چیه !!!!!!!!!!!!!

می خواستیم برای شفای چشم هاش دعا کنیم این قدر ضعیفه

 

 

 

آقاجان

 

در شیوه ی انتخاب خود دقت کن

یعنی به خیانت همه عادت کن

گفتیم بیا نیا شرایط این است

برگرد و خیال همه را راحت کن

 

 

پست خاطره ای

مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود . ساكي مدام اصرار مي كرد

به پدر و مادرش كه با نوزاد جديد تنهايش بگذارند .پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم

 مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند .

 اين بود كه جوابشان هميشه نه بود . اما در رفتار ساكي هيچ نشاني از حسادت ديده نمي شد ،

با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم براي تنها ماندن با او روز به روز بيشتر مي شد ،‌

 بالاخره پدر و مادرش تصميم گرفتند موافقت كنند . ساكي با خوشحالي به اتاق نوزاد رفت

و در را پشت سرش بست . امالاي در باز مانده بود و پدر و مادر كنجكاوش مي توانستند

 مخفيانه نگاه كنند و بشنوند . آنها ساكي كوچولو را ديدند كه آهسته به طرف برادر كوچكترش رفت. صورتش را روي صورت او گذاشت و به آرامي گفت : ني ني كوچولو ،

 به من بگو خدا چه جوريه ؟ من داره يادم ميره !                              (آنمیلمن)

 

با سلام خدمت همه دوستانو همکاران محترم

امیدوارم که به متن بالا توجه کرده باشید...ما باید همیشه به یاد داشته باشیم که برای چه کاری به این دنیا اومدیم و حالا که اومدیم بایدچیکار کنیم...شاید باورتون نشه اما از خیلی از دانشجوها این سوالو پرسیدم که هدفت از درس خوندن یا کلا از زندگی چیه؟

بعضیاشون میخندند و با کمال آرامش میگن هیچی!!!بعضیاشون هم که بیشتر میفهمند سرشون رو میندازند پایین و با خجالت میگند میکن:"راستش نمیدونم"اما...

حالا میخوام از شما بپرسم...شمائیکه اونقدر لیاقت داشتید که خدا برای خدمت به بندگانش انتخابتون کرده..شما ها که همه تو دانشگاه به {بچه های جوادالائمه(ع)}معروفند

شما هدفتون از زندگی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر جواب نمیدید حداقل بهش فکر کنید

امیدوارم که خدا همه مارو جزو صاحبان فکر قرار بده

یا علی و همواره با علی

 

(شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۸۸)   

       نظرات

یه سابقونی
شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۲۳:۲۷
خیلی داستان عاااااااااالی بود واقعا کیف کردم.
روران وخادمین جوادالائمه (ع) حیه به خداکه وب به این قشنگی نظر نمیذارین دت دوستان وب درد نکنه خدا قوت وانگیزه روزافزون بتون بده
با سلام خدمت همه بزرگواران سابقونی
امیدوارم که مقبول رضای ارباب باشه
ممنون که ما رو مورد لطف قرار میدید
یا علی

یه سابقونی
شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۲۳:۳۰
راستی به نظرم حرف آندره ژید درباه هدف خالی از لظف نباشه که
"همه بایدراه را بپیماییم اما به سوی کمال"

یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۷:۴۱
سلام برادر خوبم
بنظر جوابی که در کتاب " کیمیای محبت " آورده شده بهترین جوابه :
"به این دنیا آمده ایم تا خلیفة الله باشيم "
واگر بميريم و به اين درجه نرسيم از اصحاب حسرت خواهيم بود
سلام خواهر خوبم
دقیقا همینطوره که فرمودید
به قول یکی از اساتیدم : باید هدف ما از هر کاری بندگی حضرت حق باشه و کسب رضایتش....
اما این مقامیه که خدا فقط به خواصش میده و امیدوارم به برکت نوکری اهلبیت (علیهم السلام) خدا مارو هم جزو بندگانش قرار بده
از اینکه مارو مورد لطف قرار دادید واقعا ممنونم....
به امید فرج حضرت صاحب(عج)
یک سوال
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۱۲:۴۰
خودتون که این مطلبو نوشتید نگفتید هدف شما چیه؟
با سلام خدمت شما دوست گرامی
از اینکه به ما سر زدید و مارو شامل لطفتون کردید ممنونم.
اما از هدف پرسیدید!!!
باید براتون بگم که هدف از این پست برای خوانندگانش این بود که فقط یک زمینه فکری باز بشه و دوستان روی این موضوع که یکی از مهمترین مسایل زندگیه و بسیار در نوع زندگی تاثیر گذاره خوب فکر کنند و چون مطمئنم اکثرا به جواب درست و حسابی نمیرسند ، بروند به قرآن یا به اولیای خدا مراجعه کنند و از اونا بپرسند تا اینکه این باقیمانده زندگی رو به لطف خدا از این حالت حیوانی بیرون بیایم و مثل انسانهای خوب زندگی کنیم......
اما هدف از کار بنده فقط یک چیزه......انجام وظیفه بندگی............
بنده برای یک نفر کار میکنم و به امید همون یک نفر هم زنده ام و سعی میکنم هر کاری انجام میدم ، کاری باشه که اون راضی باشه و اگر غیر از این کاری انجام دادم امیدوارم خدا منو ببخشه ....همیشه هم اینو بهش گفتم :
تو را بهتر زمن صدها غلام است / ولی من جز تو مولایی ندارم
برای من که همه چیزم محبوبمه اصلا لازم نیست کار دیگه ای بکنم....
هدف فقط کسب رضایت محبوبه....همین و بس
امیدوارم خدا به هممون لیاقت بده تو این دوره آخرالزمان از بندگان خالص اربابمون باشیم(انشاالله)
یا علی

دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۱۴:۴۷
سلام
بی اجازه اومدم!
داستان بسیار لطیف، قشنگ و تاثیرگذاری بود! احسنت به حسن انتخابتون!
در پناه امن معبود مهربان باشید

سه شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۱۰:۴۷
سلام برادر خوبم
سری به ما نمی زنید ؟

منم
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۱۶:۵۵
آغاز دهه فامفه راتسلیت میگم
خیلی داستان قشنگ قشنگ قشنگ بود اما
چرا پست جدید نمیذارین من یه سابقونی پروپ قرص وبتونم چون خیلی پستتاون عالیه کاری به کمبود نظرا نداشته باشین
با سلام و عرض تحیت
بنده هم دهه فاطمیه رو خدمت عاشقان و محبان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
شما لطف دارید اما راستش چند وقتی درگیر امتحانات بودم....
انشاالله رئیس موسسه حضرت زهرا(س) این کمکاری بنده رو ببخشند..
راستش بنده به تعداد نظرات کاری ندارم... چیزی که مهمه کیفیت بالای بعضی از نظراته که باعث میشه واقعا خوشحال بشم...
بعضی از کسایی که تشریف میارن وبلاگ ما واقعا حرفهای قشنگ و پرباری برای گفتن دارند و برای بنده واجبه که ازشون استفاده کنم....
امیدوارم فاطمیه دوم رو کنار آقامون مجلس بگیریم
یا علی و همواره با علی

منم
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۱۶:۵۸
ببخشیید آغاز دهه فاطمیه ....
خوابم

mahdi
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ ۲۲:۴۳
damet garm kheili bahal bood
                 

 

                                          

 

روزگاریست که سودای تو در سر دارم ............

حرم امن تو کافیست هراسان شده را

                                                مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

 

میلاد با سعادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) مبارک

 

این گل ها تقدیم به همه ی دخترهای گل

 

خصوصا اون هایی که زیر چادر بی بی حضرت زهرا (س) هستند

بقیه هم گل هستن نه که نیستن  هستن هستن

ولی بعضی گل ها محافظ داره قیمتیه

بعضی نه هر کسی میرسه میچینه بعضی گل ها را هم پا میزارن روش رد میشن

حواستون باشه جز کدوم گل هایهستید  کدوم دسته

بعضی گل ها محلاتی اند

 

امشب دل سودایی مان دوباره هوایت را کرد آقا جان  

 

میان این‌ همه پنجره ...

تنها چشم‌ هایم بسته به آن پنجره‌ ا ی‌ ست که تمام

زائرینش را

هنوز که هنوز است ،آهو می بیند...!

http://kafshdaree11.mihanblog.com/

 

 

آرامبخش های من

 

تابستان در حال تمام شدن و من

بدون شما می میرم

پریسا /مائده / حدیث / مینا / فاطمه / زهرا /

رضا /علی

یادش به خیر یه بار یه مطلب خواندم در وبلاگ سطرهای سفید در مورد بادبادک باز ها

این روزها فهمیدم بادبادک بازهای واقعی شماها هستید

انگار کسی نخ بادبادک دلتان را گرفته است و..

هی بالا می برد پایین می آورد بالا می برد پایین می آورد بالا...پایین ...

من برای دلتان نگرانم شاید نخ بادبادک دلتان تنها به درختی گیر کرده باشد ...

یک نفر ادعای حامی بودنتان را دارد

دیگری دلش میسوزد و تنها چند روز دوستتان دارد بعد کمی اذیت دیگر نمی خواهدتان

بعضی پدر و مادر ها شما را مخفی می کنند نکند مایه ریختن آبرویشان شوید

ودر همان خانواده شما اضافه هستید

نمی دانم نخ بادبادک دلتان کجا گیرکرده می ترسم من هم یک درخت باشم برایشما

اما ان مدت این شما بودید که نخ بادبادک دل من را گرفته بودید و من خیالم راحت بود که

دلم به درختی تکیه نکرده به مهربانی چون تو وصل شده ام

خدایا

من چه کار کنم می  تونم برای همیشه پیش بچه هام باشم

روزهای گرم تابستان را باهم نقاشی می کشیدیم

بگذریم از روزهای اول که همتون باهام قهر کردید و اصلا نقاشی دوست نداشتید وبعد

عروسک کوچولو روی کتاب من و موسیقی عروسک من ....شما ها را با من دوست کرد

حالا دیگه خودشون نقاشی می کشن

 

دعا کنید خدا بچه هام ازم نگیره

قراره پنج شنبه برم با رئیس آموزش پرورش استثنایی ها صحبت کنم

دلم برای بچه هام تنگ میشه

 

 برای بادبادک دلش دعا کنید

پیام تبریک

 

آقا خیلی مبارکه

سرکار خانم قاسمی فر و جناب آقای حیدری و سرکار خانم طینه زاده

قبولی شما را در آزمون کارشناسی ارشد به شما تبریک عرض می کنیم

از طرف بر بچه های (امام جواد (ع)

 

امید وارم دوره ارشد بهتون خوش بگذره به ما که خوش نگذشت

تاریک گذشت

سخت گذشت

اونقدر برای به دست آوردنش حرص زدیم

بعد که به دستش آوردیم

افتضاح بود!!!! از همون قبولی مون که افتضاح بود تا..........آخر سال تحصیلی مفتضح شد

در هر صورت می گن سالی که نکوست از بهارش پیداست

لعن الله المسبب

بگذریم

بازم خیلی مبارک باشه

یه گلایه هم داریم

 ما آغاز سال تحصیلی ارشد مون بهمون قول دادن ما را ببرن مشهد

 

جدیدالورود امیدوار

نمی دونم می گن مقصر بچه های بالان

(تا بعضی ها هستن مشهد بی مشهد )

باشه داداش چرا می زنی

می نشینیم و صبر پیش می گیریم

دنباله کار خویش می گیریم

 

برادر حیدری و خواهر قاسمی فر و خواهر طینه زاده ان شاالله دکترا هم دیگه را می بینیم

البته هر چند ما زود تر می ریم

 

پدر بزرگ مادر بزرگ ها دوباره وارد دانشگاه می شوند

 

 

امام رضا را خبر کنید

 
خشکیده چشم من نم باران کجاست پس!؟

چشم رئوف حضرت سلطان کجاست پس!؟

دل بیقرار شد شاه خراسان کجاست پس!؟

 

حالا که راه و رسم تورا نیستم بلد

حالا که دستم به ضریحت نمیرسد

حالا که هیچ کس به گدا سر نمیزند

پس مرحمت کنید حرم را بیاورید

روزی چشم ترم را بیاورید


خشکیده چشم من نم باران کجاست پس!؟

چشم رئوف حضرت سلطان کجاست پس!؟

دل بیقرار شد شاه خراسان کجاست پس!؟

باید به کی بگویم و از کی بخواهمت

آقا به جان مادرتان دوست دارمت


شبها هزار آه کشیدم به یادتان

پل میزنم ز هیئت به باب الجوادتان

گفتی بمن که میرسم آخر به دادتان 

ای داد ای هوار به روحم جلا بده

جانم به لب رسیده به من کربلا بده


بس که رواق های تو دارای پنجره ست

در لابه لای روزنه هر پنجره گره ست

در ذهن من کرامتتان پر زخاطره ست

فولاد ، در حیاط شما نرم میشود

دل با نسیم عفو شما گرم میشود



شادی روح امام مهربانی ها صلوات

http://kafshdari11.blog.ir/

العقو گفتنم که به جایی نمی رسد

ذکر حسین حسین مرا بیش تر کنید

در می زنیم و هیچ کسی وا نمی کند

پس زود تر امام رضا را خبر کنید

 

یا امام رضا