خداحافظ ... همین حالا ...
سلام
انگار همین دیروز بود.... هیییییییییییییییییییییییییییییی!
یادش بخیر... سال 86... اولین باری که اومدم تو دفتر خیریه و اولین باری که با یه همشهری(مرحوم حاجیان بزرگ) برخورد میکردم تو دانشگاه. هیچ وقت یادم نمیره. چقدر بهم خندیدن. (البته ناگفته نماند فی المجلس بنده هم به شیوه ی کاملا اصفهانی جواب دادم و حسابی..... بگذریم)
داشتم میگفتم بهرحال راهیه که همه باید برن دیگه... امروز من... فردا شما... (چیه؟! چرا ناراحت شدید؟ از شنیدن این جمله؟ باید بریم؟ میدونم زیر لب دارید چی میگید. ولی چند خط دیگه صبر کنید رفقا!)
افسوس که چقدر دیر فهمیدیم زندگی همان روزهایی بود که آرزو میکردیم زودتر بگذرد.

میدونید رفقا ترم آخر عین مرگ میمونه. میگن آدم دمای آخر عمر همه زندگیش عین فیلم سینمایی همینجوری میاد جلو چشش! ترم آخر هم این چند سال دانشجویی مثل کارتون عصر یخبندان میاد جلو چش آدم! (الان که نیگاه میکنم میبینم خدائی عجب فیلمی بازی کردیم این چند ساله ها! خدائی هرچی میگردم یه صحنه آدم وار پیدا کنم نمیشه! همش کمدیه! خداروشکر فقط خودم میتونم فیلمشو ببینم و شماها نمیتونید! خدا رحم کنه به روزی که فیلم مارو رو ازین پرده گنده ها جلو همه پخش کنن! آخ آخ آخ! خیلی بده ها! آبرو آدم میره! بگذریم.)
داشتم میگفتم. این دم آخری مثل پیرمردها که وصیت میکنند میخوام هم اعتراف کنم هم وصیت! شماها هم خوب گوش کنید وگرنه....(هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد!)
تو این چند ساله که خدا به ما عمر داد، لیاقت داد که جاهای مختلفی کار کنیم و مسئولیت های مختلفی به گردن ما گذاشت. اما خدائی الان که نیگاه میکنم تو کل این همه جاهایی که کار کردم و این همه همکار جور واجوری که داشتم هیچ جا مثل موسسه جوادالائمه(ع) نبوده برام.
بهترین روزها و خاطرات دوران دانشجوئیم تو موسسه است. بهترین همکارهایی که تا بحال داشتم همین بچه های جوادالائمه هستند. خلاصه تو خیریه همه چی بهترین بود برای من.
رفیقا اینو دارم جدی میگم. نمیدونم چرا اینجوریه! اصلا خیریه انگار یه چیز دیگست. هنوز که هنوزه هر وقت میام تو دفتر میشینم دلم آروم میگره. خصوصا وقتی آدم چشمش می افته به اون عکس خوشگل تو دفتر...
آدم ناخودآگاه این شعرو زمزمه میکنه:
با صد اميد بر در اين خانه آمدم
اقرار ميكنم كه تو خوبي و من بدم
مردود تر ز من نبود بنده اي، ولي
باور نمي كنم، كه تو مولا كني ردم
قابل نبوده ام كه كند دعوتم كسي
مولا كريم بود كه بي دعوت آمدم
دريا حريف نيست كه پاكم كند مگر
مولا به خاك كوي خود از لطف شويدم
خلاصه... تو این سالها گرچه لایق نبودیم ولی خب. سر و کارمون با کریما بود و از قدیم گفتن با کریمان کارها دشوار نیست... به قول قدیمیا دلمون همش به این خوشه:
اگه اون دوسم نداشت رام نمیداد
میون این همه خوب جام نمیداد
به کسی چه مربوطه خوب یا بدم
برا صاحب خونه مهمون اومدم...
همینه دیگه! چیکار کنم. هر کس به تماشایی رفته است به صحرایی
مارا که تو منظوری خاطر نرود جایی
تو دنیا ما هم دل خوشیمون همینه دیگه...
شکسته بال تر از من میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است
ولی نمیدونم چرا بین این همه آدم حسابی تو این دانشگاه منه بی سر و پارو انتخاب کرد. ولی خب... خدائی دمش گرم... یا امام رضا نمیدونم چرا! ولی هر دلیلی داشتی خدائی خوب مارو گیر انداختیا نوکرتم. به قول حافظ علیه الرحمه:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را ازین خوش تر نمیگرد...
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
فتنه ای میکند این نرگس فتان که مپرس...
بگذریم. دلم میخواد یه ذره درباره خیریه حرف بزنم و بسپرمتون به خدا. همون حرفهایی که همیشه زدم. ببخشید اگه تکراریه. باور کنید منه بی سواد غیر اینا چیز دیگه ای بلد نیستم.
رفیقا... بذارید اول اینو بگم:
آسمان وسعت پرواز کبوترهاست... قصه اینست چه اندازه کبوتر باشیم.
یعنی رفقا خیریه سکوی پروازه. یه نردبون. یه راه به طرف بالا. صعود.... پرواز...
قرار نیست کسی به پله های این نردبون دلخوش کنه. قبول دارم . رفتن از خیریه خیلی سخته.(این جمله رو وقتی بیشتر از قبل حس که کردم که هفته پیش برد داخل دفتر رو خوندم. همونکه در مورد ترم هشتیا بود. برا اولین بار تو دفتر دلم گرفت...)
شاعر میگه:
گر شبی در خانه ی جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را نخور... مشغول صاحب خانه باش.
رفقا... قبلا هم گفتم. اگر خیریه ای بشیم بد بختیما!!!
باید جوادلائمه ای بشیم. باید امام رضایی بشیم. باید امام حسینی بشیم. باید....
قراره ما تو خیریه برسیم به صاحب خیریه نه خود خیریه. برای رسیدن به این هدف، گرچه دفتر خیریه و حضور تو موسسه خیلی موثره اما حتما نیاز به حضور فیزیکی نیست. ما هر جای دنیا که باشیم باید جوادالائمه ای باشیم.
هرچی باشه اونایی که الان تو خیریه هستن انتخاب شده هستند. برگزیده هستن. با دعوت نامه اختصاصی اومدن.(البته غیر من! که چون مولا کریم بود بی دعوت آمدم!)
به خدا همه فخرمون تو دنیا به همینه.
به ولای تو اگر بنده ی خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم.
بذارید اینجوری بگم: یا امام رضا...
نوکری حرمت پادشهی دو سرا
به خدا این سمتم را به دو عالم ندهم
باور کنید تو خیریه به راحتی میشه به این نتیجه رسید که
هر که در این خانه نوکر گشت آقایی کند...
رفیقا... ما هیچ وقت بخاطر این نوکری مزد نمیخوایم. همین که به ما این لیاقت رو دادند از سرمون هم زیاده. ما اعتقاد داریم که
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
ما نوکری خودمون رو میکنیم. خدارو شکر ارباب هم بلده چطوری اربابی کنه...
ما بخاطر عشقمون کار میکنیم نه بخاطر نیازهامون. ع ش ق...
ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی
رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...
یا ارباب... ما که نیومدیم. خودت مارو کشوندی تو خونت. من که آبرویی نداشتم خودت بهم آبرو دادی.
آبرویی که به من دادی نمیدیدم در خواب
خدا سایتو از سر من کم نکنه ارباب...
ارباب شما رو به جوادت قسم مارو در همین خونه نگه دار. یا امام رضا... من نمیخوام برم. دلم میخوام همیشه در این خونه بمونم.
حالا که دستمو گرفتی جون مادرت رها نکن
حساب منو از گداهات جون مادرت سوا نکن
دیوونتم یه دل نه صد دل عاقبت بخیری همینه
چی میشه که نگاهم آقا گنبد طلاتو ببینه
آخی... خیلی دلم تنگ شده برات...
هر وقت اینجوری میشدم می اومدم دفتر خیریه و ذل میزدم به قاب عکس حرم. همه غصه هام برطرف میشد. اما از حالا به بعد.... بگذریم.
یه مطلب مهم دیگه. تو دانشگاه به کسایی که تو خیریه کار میکنن چی میگن؟
احسنت! میگن "بچه های جوادالائمه(ع)" . این عنوان خیلی عنوان سنگینیه ها! رفقا تو دانشگاه روی ما و شما یه حساب دیگه ای باز میکنند. الکی که نیست. بچه های امام جوادید! ماها باید مراقب باشیم که خدای نکرده کاری نکنیم که با این عنوان جور در نیاد. اوکی؟!
خب باز هم بگذریم.
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
                       وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که باخبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان 
          چقدر زود
                       دیر می شود! 
رفیقا به خدا خدا حافظی خیلی سخته. همیشه از خداحافظی بدم میومد. سخت ترین لحظه های زیارت اون لحظه ایه که وایمیسم جلو ضریح و میگم یا امام رضا دارم میرم خداحافظ...

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد  ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا»زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
اما خب... بعد منزل نبود در سفر روحانی... به قول شاعر همه جا همین جاست. همه جا حرم خداست. همه جا کربلاست... و ورودی حرم کربلا، حرم امام رضاست.
یا امام رضا... تو رو خدا هوای ما پیرمردا رو داشته باش.
من از تو چیزی نمیخوام ارباب... من خودتو میخوام ارباب... همین...
قیامتم چو به دیوان عرش رو آرم
میان آن همه تشویش بر تو می نگرم...
خب دیگه بسه... خیلی حرف زدم.
دیگه وقت حلالیت طلبیه.
رفیقا اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم
اگر از ما بدی دیدید ببخشید
که ما خیلی جوان بودیم و رفتیم
رفقا شما در خوانمان خود بمانید
که ما بی خانمان بودیم و رفتیم...
ما هم رفتیم... خدا حافظ...
حلالم کنید رفقا
اینم یه قسمت از وصیت نامه منه. براتون مینویسم شاید....

دلم هواتو کرده.... منو ببر به کربلا حسين
ياد چشاتو کرده.....منو بخر تورو خدا حسين
اگه تورو نبينم.....دق ميکنم من ميميرم حسين
وقتي دارم ميميرم.....سراغتو هي ميگيرم حسين
غسل بکنيد تنم رو ....... با اشک ديده ها و گريه هاش. حسين
کفن کنيد تنم رو........... با پيرهن سياه روضه هاش. حسين
جنازمو بيارين...... بگين فقط به زير لب حسين
وقتي که زنده بودم....... به لب ميگفتم روز و شب حسين
تو حجله ي مردن من ..... زنجير و سنج و يه علم بيارين
کنار قرآن خدا ......... نوار روضه ي حسين بذارين
به روي سنگ قبر من ....... حک بکنيد (يه عمره دل سپرده(
بگيد به آشنا ها...... گفته به لب يه يا حسين و مرده.
رو قبر من بريزيد ............ تربت کربلا. کمي گل ياس
حک بکنيد رو قبرم جون داده تاسوعا براي عباس....
انشاالله وعده دیدار... صبح ظهور... لشکر صاحب الزمان(عج)... گردان جوادالائمه(ع)
التماس دعا
یاعلی






.jpg)




