تلخ ...شیرین
انتظار، گاه تلخ است و گاه شیرین ...
1. انتظار تلخ، وقتی است که آدم در جای خود بنشیند و تکان نخورد، چشم به در خانه بدوزد
تا مطلوبش بیاید. در این حالت، روزش، ماه به نظر میآید و ماهش، سال و انتظارش، تلخ.
2. انتظار شیرین، آن است که انسان از جا برخیزد و به کار پردازد، زمینۀ حصول مقصود را
آماده سازد و بداند که هر چه آمادگی بیشتر شود، مقصود، زودتر حاصل میشود.
فرد منتظر از هر آمادگی که فارغ شد، لذتی برایش پیدا میشود و گام دیگری بر میدارد
و در دل، با مطلوب خود راز و نیاز میکند.

هر چه از صبح ذهن کج و معوجم را زیر و رو میکنم حاصلش میشود ...هیچ
خواستم بنویسم
هزار خواندم
هزار بار تیشه بر ریشه دانسته ها کوبیدم
هزار بار دادگاه حقوق بشر برایتان درونم به پا کردم اما
باز هم حاصلش شد سکوت
من شرمسارم
اعتراف میکنم که شما را دوست تر از خود ندارم
باورم شده است که ندارم
از شما میدانم پاس صحبت هزار و یک صد نشسته ام
اما ...
این روزها از چاه درونم تنها بغض میکشم بالا ...
تلخ و شیرین
تکان و سکون
من حرکت میکنم
هر روز ...
هر شب ...
به نام شما ...
برای شما ...
اما اینها تنها خیالات ذهنم است .
از نگاهی که راه اشتباه میرود
از صدایی که بیجا نعره بر آسمان میزند
از دستی که بی جا مینویسد
از پایی که به خطا میرود
تازه فهمیده ام باید برای آمدن خود بنویسم
شما که سالها آمده اید منم که رفته ام
رفته ...
آقا در چاه جهلم و هیچ کاروانی گذر نمیکند
که شاید من هم برده مصری که شما در انید شوم
آقا کاروان معرفتت را بفرست شاید من ...
این روزها تمام منطقم را باخته ام .

