یه ذره تفکر!!!...

بسم رب الحسین

 

" من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد برای اینکه بار گناه امت را به دوش بگیرد. برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد. حسین کشته شد برای اینکه آدم گنهکار که تا آن زمان کم بود ، بیشتر بشود...

لذا بعد ازین انحراف ، چاره ای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم. فقط رثا و مرثیه ببینیم. من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند ، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته اند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند ، حقیقت است و از خود پیغمبر گرفته اند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کرده اند. این رثا و مصیبت نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید اما در رثای یک قهرمان.

پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید. وگرنه رثای یک آدم نفله شده ی بیچاره ی بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ی ملتی برای او معنی ندارد...

در رثای قهرمان بگریید تا احساسات قهرمانی پیدا کنید. برای اینکه پرتویی از روح قهرمان در روح شما هم پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید. شما هم عدالتخواه بشوید. شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید. شما هم آزادیخواه باشید. برای آزدادی احترام قائل باشید. شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه ، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه ی نورانی تاریخ حسینی را خواندیم ، آن وقت از جنبه ی رثائی اش می توانیم استفاده کنیم و گرنه بیهوده است.

خیال میکنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا –العیاذ بالله- حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهی منتظر است که چهارتا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!...

(حماسه حسینی-ج اول-ص 22)

پی نوشت:

 با سلام خدمت همه دوستان بزرگوار و رفقای عزیز...

این روزها نمیدونم چرا دست و دلم به کار نمیره. هرچی میخوام بشینم سر درس و ارشد نمیشه. مشغول خوندنه چند تا کتابم و جالبیش اینه که همشون یه جایی به هم گره خوردن. منم همونجا گیر کردم بدجور...

از یه طرف توی سیر مطالعاتیم رسیدم به حماسه حسینی. از یه طرف کتاب حکایت زمستان (نوشته آقای سعید عاکف) و از یه طرف نیایش های شهید چمران و از طرف دیگه سخنرانی های دکتر عباسی! حسابی ذهنمو درگیر کرده.

تو "حکایت زمستان" صحبت درمورد شکنجه های اسراست تو دوران اسارت. همشون اعتراف کردن که تنها چیزی که موجب شد بتونند زیر سخت ترین شکنجه ها (که یکیش سرخ کردن بدن تو روغن داغ بود و...) دوام بیارن و حرف نزنن وجود مقدس آقا اباعبدالله بود و اعتقاد و ایمانی که به ایشون داشتن و توسل به این بزرگوار.

تو حماسه حسینی شهید مطهری میفرمایند که اونایی (شاید ما!) که هدف امام حسین رو تحریف کردند بدتر از اونایی هستند که خود امام حسین رو کشتند!

دکتر عباسی تو سخنرانیشون میگند که بعضی از متفکرین مجلس سنای آمریکا در مورد تصمیم گیری برای حمله به ایران گفته بودن که اگر چند تا چیز رو از ایرانیا بشه گرفت راحت میشه بهشون حمله کرد:

1-حسین (علیه السلام)

2-روحیه جهاد و شهادت طلبی

3-ولایت فقیه و مرجعیت تقلید

....

دشمن غافل از این نیست که همون گزینه اول همه چیز ماست و به این راحتیا نمیشه همه چیز مارو گرفت. برای همین هم در استراتژی که مینویسند برای نابودی ما ذکر شده که به هیچ وجه نباید جلوی عزاداری رو گرفت. نظرشون این بوده که شیعه ها باید عزاداری کنند اما اونجوری که ما دلمون میخواد نه اونجوری که باید باشه.

کم کم روحیه شهادت طلبی و شجاعت رو از جریان کربلا باید گرفت تا مردم سازماندهی نشند برای مبارزه با ظلم. بجای ظلم ستیزی که یکی از اهداف ماجرای کربلا بود تشنگی و بی آبی بزرگ بشه.  بجای شعار " مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت" باید شعرها و آهنگهای جدید وارد روضه ها بشه تا همه لذت ببرند و گریه کنند. البته فقط گریه کنند همین!. باید با بیان بعضی حرفهای سخیف از حسین قهرمان ، یک حسین بیچاره و تو سری خور ساخت تا مردم از شجاعت حسین درس نگیرند. چرا که این حسین، شجاعت و غیرتی به شیعه میده که حتی تو اسارت هم حاضر نیست با ذلت زندگی کنه! این شجاعت کاری مکینه که چهارتا جوون شیعه لبنانی با دست خالی وایسن جلوی بزرگترین و مجهزترین ارتش دنیا و بدون هیچ ترسی باهاش بجنگند و شکستش بدند...

رفیقا!!! کجای کاریم؟
نکنه ما با حرفها و کارها و روضه ها و عزاداریهامون داریم به امام حسین و راه و هدفش ضربه میزنیم؟

میدونم با خوندن این جملات تو ذهن بعضیا چی میگذره! من آماده ی شنیدن همه حرفها و تندیها و بد و بیراهاشون هستم و باکی هم ندارم. باید حرف حق رو زد.

جایی درمورد این موضوع صحبت میکردم یهو یه عده از بچه هیئتیای دو آتیشه شروع کردن به بد و بیراه گفتن!

-آقا... اینها از شعائر حسینیه! آیت الله وحید گفتن هر که با این شعائر مخالفت کنه فلانه و بهمانه و...

کم کم شدیم بدتر از شمر و حرمله! شدیم پذیرای آماج تهمتها و توهین ها!

گفتم: رفقا. قسم به همین پرچم سیاه  امام حسین من خودم همه زندگیم تو هیئته. بزرگ شده ی این خونوادم. تو این مجلسا خودم رو شناختم. پای همین پرچما توبه کردم و برگشتم. به لطف حضرت منم یه نوکر روسیاهم. منم روضه خون اباعبداللهم. منم سینه زنم اما...

اما این راهی که ما داریم میریم با اون راهی که ابا عبدالله رفت نکنه فرق داشته باشه!!!

خلاصه رفقا...

همه ترس دشمن از امام حسینه! از هدفش از منش و روشش! از روحیه جهاد و شهادت طلبیش! از زیبایی و بزرگی حماسش!

پس قسمتون میدم به همه هستیم یعنی امام حسین، به خون به ناحق ریختش، به گلوی علی اصغرش، به بدن قطعه قطعه ی علی اکبرش ، به دستای عباسش ، به صبر و بزرگواری خواهرش...

بیاید اول بشناسیم حسین رو بعد براش ضجه بزنیم...

حداقل یه بار این کتاب حماسه حسینی رو بخونیم بعد بریم هیئت و براش ناله بزنیم.

امیدوارم اهمیت این موضوع رو درک کرده باشید.

این روزها بدجوری دارن شیعه هارو امتحان میکنن.

8 شوال و سالروز تخریب بقیع ، خراب کردن حرم امامان معصوم ما ، آتیش زدن خیمه های عزاداری ، این ماجرای توهین به مقدسات و قرآن سوزی... خدا میدونه بعدش میخوان چیکار کنند. اسم خودمون رو گذاشتیم شیعه!

یه چیزی تو دلم میگه دیگه وقت زیادی نمونده... باید تا اونجا که میشه خودم رو آماده کنم. این چند روز همش به  این فکر میکنم تا کجا میتونم سختی های مبارزه رو تحمل کنم؟ تا کجا میتونم از خودم و خانوادم دل بکنم؟ تا کجا میتونم زیر شکنجه های سخت دووم بیارم؟ آیا میتونم خودم مالم جانم رو فدای راه و هدفم کنم؟ هر روز تو قنوت نماز این دعارو کردم و با التماس از خدا خواستم:

"اللهم الرزقنی زیارة الحسین

و شفاعة الحسین

و شهادة فی سبیل الحسین

بحق ام الحسین"

همیشه هم این شهر رو خوندم:

خون مرا بگیر به گردن مرا بکش

تا زیر تیغ سجده ی اعلا کنم تورا!

اما اگر وقت عمل بشه اگر امام زمونمون ظهورکنه آیا مرد عمل هستم یا نه؟

رفیقا... به این جمله فکرکنید:

"اگر با درآمدن آفتاب از خواب بیدار شویم دیگر نماز قضاست!"

باید فکری کرد رفقا. باید کاری کرد رفقا. باید راه افتاد رفقا... شاید عمرمون دیگه کفاف نداد... شاید...

یا حسین...

خودت برس به دادمون...

خودت دست مارو بگیر... مارو ثابت قدم کن تو اون راهی که خودت رو فداش کردی...

اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من انصار صاحبنا و اعوانه و المستشهدین بین یدیه بحق الحسین...

یاعلی

حسین است و بس...

 

روی نیازم کجاست؟ سوی حسین است و بس

قبلهء قلبم کجاست؟ کوی حسین است و بس

 

سلسله عشق را، سلسله جنبان خداست

سلسلهء عشق چیست؟ موی حسین است و بس

 

دیدن وجه خدا، هست مرا آرزو

وجه خدای عزیز، روی حسین است و بس

 

بوی بهشتِ خدا، از حَرمش می وزد

بوی بهشت خدا، بوی حسین است و بس

 

رحمت و لطف و کرم، عشق و صفا در جهان

بخشش و جود و سخا، خوی حسین است و بس

 

روز جزا در امان، هر که شود ای عزیز

از برکات دم و هوی، حسین است و بس

 

کوثر و حوض بهشت، جنّت و نهر حیات

اندکی از قطرهء، جوی حسین است و بس

 

 

پی نوشت:

سلام

عازم سفرم. یه سفر کاری. یه چند روزی نیستیم خدمتتون. انشاالله زنده بمونم بعدش هم بریم مشهد.

گفتم تو این چند روز یه بساط لذتی براتون فراهم باشه. این شعر رو بخونید و کیف کنید...

 اما یه چیزی رو هم میخوام اعتراف کنم:

یا حسین...

دل به مردی چون تو بستن کار هر دیوانه نیست

 آتشت سوزنده هست وضعف از پروانه نیست

 

همیشه یه حرفایی از عشق شنیدیم اما خب خیلیامون هنوز نمیدونیم واقعا عشق چیه! اینم معنیش:

بازیچه دست یار بودن عشق است 

 در پنجه غم شکار بودن عشق است 

در محکمه ای که یار باشد قاضی

 محکوم طناب دار بودن عشق است

عشق است...

یا علی

 

خاک بهشت... تربت...

 

همزمان با سالهاي حكومت سلسله صفوي در ايران، يكي از سفراي كشورهاي خارجي ادعا كرد مي تواند از همه چيز خبر دهد و براي امتحان مردم مي آمدند و هر كدام چيزي در دست مي گرفتند و او مي گفت كه چه چيزي در دست آنهاست .
زماني شد كه ملامحسن فيض كاشاني در حضور شاه صفوي بود و همان سفير را نيز شاه دعوت كرده بود . و صحبت از اخبار غيبي سفير شد.
ملا محسن رو به او كرد و گفت اگر راست مي گويي بگو كه هم اكنون چه چيزي در دست من است ؟
او سر به زير انداخت و مدتي طولاني به فكر فرو رفت .

 ملا محسن گفت : چه شد ؟ از دانستن چنين امر جزئي عاجز شدي؟
او گفت : قسم به عيسي بن مريم كه  من در ضمير خود مي بينم كه مقداري از خاك بهشت در دستان توست ؛ وليكن در حيرتم از اينكه اين خاك چگونه به دست تو رسيده است ؟
ملا لبخندي زد و مشت خود را در حضور شاه و سفير باز كرد:

در دست او تسبيحي از تربت سيدالشهدا بود...

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را                       به خون نشانده دل دودمان آدم را

غم تو موهبت کبریاست در دل من                     نمی‌دهم به سرور بهشت این غم را

غبار ماتم تو آبرو به من بخشید                              به عالمی ندهم این غبار ماتم را

به نیم قطره‌ی اشک محبتت ندهم                           اگر دهند به دستم تمام عالم را

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم                             هزار بار بمیرم نبینم آن دم را

پی نوشت:

سلام

انشاالله که به برکت محبت اهلبیت حالتون خوب باشه و به سبب اطاعتشون روز به روز بهتر و بهترتر بشه.

نمیدونم باید تبریک گفت یا نه؟!

ماه خدا با همه خوبیهاش داره میره! رفقا تو اعتکاف یه بنده خدایی یه جمله ای گفت بدجوری دلمو لرزوند. گفت:

اینقدر ماه رمضون بیاد و بره و ما زیر خاک باشیم! بذار این چند روز باقیمونده رو صفا کنیم...

آره والا... اینقدر ماه رمضون بیاد و بره اینقدر محرم بیاد و بره اینقدر روضه بر پا بشه اما....

خدایا به حق این لحظه های عزیز تا اجلمون نرسیده تا عمرمون تموم نشده تا مهلتمون سر نرسیده به ما توفیق بندگیت رو بده. اگه مردیم اسم و نام و یاد اباعبدالله رو از ما نگیر...

عیدتون مبارک پیشاپیش...

یاعلی

پاکم کن و خاکم کن...

ای خالق دا دارم ، پاکم کن و خاکم کن
                                               من جز تو که را دارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
این ناله و این آهم ، این اشک سحرگاهم
                                               این سوز دل زارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
سر تا به قدم دردم ، رو سوی تو آوردم
                                               با محنت بسیارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
مسکین و تهی دستم ، دل بر کَرَمَت بستم
                                               من مستحق نارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
مولا و حبیب من ، محبوب و طبیب من  
                                               آلوده و بیمارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
راه از همه سر بسته ، گشتم ز گنه خسته
                                               رو سوی تو آوردم ، پاکم کن و خاکم کن
 
با این تن فرسوده ، با این دل آلوده
                                               من مهر علی دارم ، پاکم کن و خاکم کن
 
 
پی نوشت:
با سلام خدمت همه رفقا و همه همکاران بزرگوار
به لطف خدا و دعای دوستان ما شدیم عازم اعتکاف و تو این اعتکاف به لطف امام زمون خیلی عنایتها بهمون شد که اینجا جای گفتنش نیست... خلاصه میخوام بگم ازین خونواده هرچی هم بگیریم بازم کمه البته باید حواسمون باشه:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن / که خواجه خود روش بنده پروری داند
 
اما یه چیز دیگه هم بگم مخصوص بچه های جوادالائمه (خصوصا اونایی که خیلی زحمت میکشن)
چند وقت بود لطف خدا شامل حالمون شده بود و شده بودیم واسطه ی کوچیکی برای جهیزیه یه عروس خانوم بزرگوار...
امروز آخرین قطعاتش هم به لطف امام زمون جور شد...
توماشین که میومدم اراک داشتم به این فکر میکردم که چقدر خدا لطف کرد به من که این وظیفه ی سنگین رو روی دوش من ضعیف گذاشت. واقعا شرمنده و بدهکار خدا شدم... تو همین فکر بودم که گوشیم زنگ زد:
یه خانومی گفت:
-الو
-سلام علیکم- بفرمایید
-آقای حیدری؟
-بله خودم هستم. بفرمایید
-شما تو مسابقه نمیدونم چی چی(اسمشو خودمم نمیدونم) برنده شدید!
اعصابم ریخت بهم. فکر کردم یکی میخواد سربه سرم بذاره. آخه سابقه زیاد داشت! گفتم:
-ببین همشیره! همه عالم و آدم مارو گذاشتن سر کار. جون حاجی شما دیگه سر بسر مانذار. روزی ده تا مثل شما زنگ میزنن... بی خیال ما شو تورو قرآن!!!!  برو یکی دیگه رو سر کار بذار!
 
یهو دیدم اون بنده خدا داغ کرد گفت:
-آقای محترم این چه طرز صحبت کردنه؟ من از موسسه ... تماس میگیرم. توی اون مسابقه ای که شرکت کرده بودید شما جزو برنده ها بودید و بعد از قرعه کشی اسم شمادر اومده برای سفر به مشهد مقدس! تا آخر هفته باید بیاید فرمتون رو پر کنید و هزینه سفر رو دریافت کنید!
 انگار یه سطل آب ریختن روم.
به زور خداحافظی کردم...
من؟ برنده مسابقه؟ جایزه؟ مشهد امام رضا؟ آخه کدوم مسابقه؟ من که مسابقه شرکت نکرده بودم؟ اصلا اصفهان نبودم تابستون؟
خلاصه نفهمیدیم چطوری مسابقه ای که نه میدونستیم چیه و کجاست ما توش برنده شدیم. اونم چی؟ زیارت امام رضا(ع)
آی امام رضا... امشب تا صبح میخوام بگم: الهی دورت بگردممممممممممممم
خیلی میخوامت با مرام... نوکرتیم به مولااااااااااااااااااااااا...
خلاصه رفقا... ما جوادالائمه ایها هیچ وقت نباید طلب مزد بکنیم اما اینم باید بدونیم که صاحب ما کریمه! قبل از اینکه بخوایم بهمون میده... قبل از اینکه سحر گریه کنی که یا امام رضا دلم برات یه ذره شده خودش میاد سراغت... نمیدونم چی شد دیشب دلم یهو هوای حرم رو کرد. نشستم همون کلیپ همیشگی رو نیگاه کردم. دلم پر غم شد. اما هیچی نگفتم. اونوقت قربونش برم امروز از یه جایی که اصلا فکرشو هم نمیکردم برام رسوند. دستش درد نکنه. میبینید رفقا چه ارباب رئوفی داریم؟
هنوزم نفهمیدم چطوری تو ماسبقه ای که شرکت نکردم برنده شدم همونطوری که هنوزم نفهمیدم چطوری منی که حتی برای حج اسم هم ننوشته بودم اسمم در اومد برای حج!
اگه شما فهمیدید به منم بگید
برای شادی روح آقام امام رضا همگی سه تا صلوات درست و درمون با وعجل فرجهم...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
 
یاعلی

آی مشتی... آی مهربون...

خدایا امشب به کی قسمت بدیم؟

خدایا تو مارو میبینی... مارو دوست داری... میدونم.

خدایا گذشتم خیلی خرابه... خیلی گناها کردم که فقط تو میدونی و بس! اما خدا گناهای من بیشتر بوده یا بخشش و لطف تو خدا؟ خدایا تو میتونی... خدایا تو زورت میرسه منو ازین منجلاب نجات بدی!

اما امشب نمیگم ببخش! ببخشی کمه!

یا مبدل السیئات بالحسنات...

میشه جای گناهای من حسنه قرار بدی تو پروندم؟ امشب قراره امام زمان پروندمو ببینه...

خدایا آبرومو نبر! خدایا آبرو داری کن آبرومون جلوی پسر فاطمه نره. اگه همین یه ذره آبرومون هم بره دیگه چی از ما میمونه؟

ای آرامش دلها... بیا مارو آروممون کن امشب...

خدایا همه سعیشون اینه که ما جوونارو برای خانه ی بختی که فانیه تو دنیا آماده کنن اما خدا امشب بیا و مارو برای خانه ی بخت ابدیمون آماده کن... شب اول قبر!

خدایا همه سعیمون رو کردیم تو موسسه که جوونایی که دارن میرن خونه بخت دست خالی نباشن. آبروشون نره بخاطر فقر و نداری.

اما خدا ما امشب از همه فقیر تریم. راضی نشو دست خالی از این خونه دنیا بریم. آبرومون رو بخر. بیا امشب بما رحم کن تو رو قرآن...

خدایا تو اونجوری هستی که من دوست دارم پس من رو هم اونجوری کن که خودت دوست داری عزیز دلم...

منو آرامم کن. آرام... آرام... آرام...

خدایا تو اونی هستی که علی با اون همه فضایل تورو سجده میکنه. تو اونی هستی که حسین با اون همه عظمت برای تو قربانی شده.

خدایا اگه امشب بگی دوست دارم آروم میشم...

خدایا امشب یه اشک سیر برای حسین به من بده تا بفهمم منو دوست داری آخه پیغمبرت فرمود:

احب الله من احب حسینا...

خدایا تورو قرآن... من به کی پناه ببرم؟ من همه بدبختیم اینه که نمیتونم خودمو آروم کنم... خدایا تو اگه بخوای آروم کنی میتونی!

گر چه از جانب معشوق نباشد کششی/ کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد!

خدایا یه سوال!

دوستم داری؟ این بنده ی روسیاه و گنه کار و بدکارت رو دوست داری؟

حق داری دوست نداشته باشی... اینقدر نامردی کردم اینقدر دل شکنی از امام زمونم کردم حق داری منو نبخشی. حق داری دوستم نداشته باشی. حق داری راهم ندی کربلا. حق داری اشکمو ازم بگیری دیگه نتونم برا حسین ناله بزنم گریه کنم. حق داری قربونت برم.

اما... اما یه چیزی بهت بگم... خدا! من غیر تو کی رو دارم؟ خدا من هر چی باشم تو رو دوست دارم. درسته حب نفس و خودخواهی و حب دنیا و ... دارم اما خب تورو هم دوستت دارم.

خدایا امشب به من بفهمون!

 خدایا میشه شش دنگ قلب من مال تو باشه.؟ میشه همه وجود من عاشق تو باشه.؟ میشه من غیر حسین تو دنیا کسی دیگه رو نداشته باشم؟

خدایا به دستای ابالفضل...

من رو هیچ چیز خودم حساب نمیکنم. نه رو عباداتم نه رو خدماتم نه رو جوونیم نه رو آدم شدنم... هیچی!

هیچی ندارم در خونت!

کاش هیچی نداشتم. با یه کوله بار گناه و بی آبروئی دم در خونت. تو که همیشه هوای گناهکار هارو داری. آی مشتی... آی مهربون...از من ضعیفتر و بدبخت تر دیدی تا حالا؟ امشب تو دستمو بگیر!

امشب آروممون کن!

میخوای آبروی منو ببری؟ بابا من خودم آبروی خودم رو بردم. من که همه جا داد زدم بی آبرو هستم... من که زمین خوردم...

اوس کریم... به مرامت قسم زمین خورده رو دیگه نمیزنن!

زمین خورده رو نمیزنن...

یا زهرا... شما میفهمی معنی این حرفمو... امشب شما بیا واسطه ی ما آدم بدا بشو...

به چادر سیاهت قسم بیا امشب منو رو سیاهو قبول کن. مگه ما چی خواستیم؟

یا زهرا... من نامردم درست! اما به اندازه حر که نامرد نیستم! هستم؟

اون جلو حسینتو گرفت. آب رو به زن و بچش بست...

اما وقتی برگشت حسین تحویلش گرفت... به علی اکبرش گفت برو زیر بغل عموت حر رو بگیر...

یا زهرا... خانوم... مادر... امشب نمیتونم سرم رو بالا بگیرم. شما خودت یه دست نوازشی روی سر ما بکش... بخدا غیر شما کسی رو ندارم... چجوری دیگه بگم باورتون بشه...

امشب یه اشکی به من بده برا حسینت گریه کنم. دلم خیلی تنگ شده... خیلی...

 

پی نوشت:

رفقا... ماهم رفتیم. به لطف ارباب سه روز می ریم ازین دنیا... سه روز میخوایم بریم مهمونی خصوصی. دعا کنید همونطور خصوصی برگردیم.

چشمه ی جان خویش را به پای او هدیه کنم

یار پسندیده که من برای او گریه کنم...

اعتکاف دعا گوی همتون هستم.

یادتون نره این شبا فقط برای امام زمون دعا کنید. همین

اللهم عجل لولیک الفرج

یاعلی

 

یا اله العاصین...

بسم رب الحسین...

 یك روز حضرت موسى (ع ) در كوه طور در مناجات خود عرض كرد:

یا اله العالمین (اى خداى جهانیان )

جواب آمد لبیك (یعنى نداى تو را پذیرفتم )

سپس ‍ عرض كرد یا اله المطیعین (اى خداى اطاعت كنندگان )

جواب آمد لبیك

سپس عرضكرد یا اله العاصین (اى خداى گنهكاران )

این دفعه سه بار شنید لبیك ، لبیك ، لبیك .

حضرت موسى (على نبینا و آله و علیه السلام ) عرض كرد :

خدایا حكمتش چیست كه تو را به بهترین اسامى صدا زدم یك بار جواب دادى ، اما تا گفتم اى خداى گنه كارها سه بار جواب مرا دادى؟

خطاب شد، اى موسى ، عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار نیك خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند،

ولى گنهكاران جز به فضل من پناهى ندارند اگر من آنها را هم از درگاه خود نا امید گردانم به درگاه چه كسى پناهنده شوند.(كتاب زبدة القصص جلد 2 )

پی نوشت:

سلام

دیدید؟

دیدید خدا هوای مارو بیشتر داره؟ بی علت نیست که حسینشو به ما داد...

حتما دیدید کسی که چیزی خرید یا فروش میکنه یه نمونش رو میزاره تو ویترین مغازش. یعنی آی مردم من کارم اینه!

قربونش برم امام حسینو... ویترینشو دیدید تو هیئت؟... پارچه سیاهه! میدونید یعنی چی؟

شبیه خط آیه ها که ظاهرش سیاهی است / مایه ی رو سپیدی است سیاهی عزای تو!

یعنی آی مردم من کارم اینه! من کارم با روسیاهاست... من روسیاها رو میخرم.

 اونایی که روشون نمیشه برن در خونه خدا! تخصصم گناه کاراست...

درهم میخرم. جدا نمیکنم. خوب و بد با هم میخرم.

 فقط کافیه یه بار از ته دل صدام بزنه. دستشو میگیرم. دلش رو جلا میدم.  رو سفیدش میکنم.

 ولی کاش دیگه این دلو سیاه نکنه!!!

رفقا... میاید قول بدیم؟... میاید به هم کمک کنیم که این شبا دل حسینو شاد کنیم؟

بسم الله... اگر مرد رهی پیش آی این راه...

اللهم عجل لولیک الفرج

لعن علی عدوک یا علی و فاطمه
اولی و دومی و سومی و عایشه

گفتم... گفتی...

گفتم : چقدر احساس تنهایی می کنم ....
گفتی : فانی قریب ....
.::::من که نزدیکم ( بقره /186):::.


گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم… كاش می‌شد بهت نزدیك شم …
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.


گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.


گفتم: با این همه گناه… آخه چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.


گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.


گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.


گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌كنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.


ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.


گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

 

خدااااااااااااااااااااااااا... میخامت... خیلی نوکرتم... مشتی...

هوای ما لات هارو هم داشته باش...

لب تشنه گر شدی تو در این ماه بندگی

                            آبی ز دیده هدیه به طفل رباب کن... یا علی اصغر حسین...

 

میلاد امام حسن(ع)

 

مرحوم حاج شيخ رمضان على قوچانى از علماى معروف و از ائمه جماعات موصوف به زهد و ورع و تقواى مسجد گوهرشاد بودند. زمانيكه ايشان بيمار و مشرف به مرگ شدند و اقوام و ارحام و دوستان آمده بودن كه او را تشييع كنند، ناگهان مشاهده كردند كه ايشان حركت كرده و بار ديگر چشم به جهان گشود و با صداى ضعيف همه را دور خود فراخوانده و گفت :

 بياييد برايتان روضه بخوانم ، همه تعجب كردند چون ايشان منبرى و روضه خوان نبودند.

بعد فرمودند: الان صحراى محشر را ديدم و هاتف به صداى بلند اعلام كرد كه حاج شيخ رمضان على قوچانى اهل بهشت است به سوى بهشت برود. پس من درى ديدم به سوى بهشت باز است و جماعتى بسيار در صف طولانى ايستاده كه به نوبت بروند، گفتند، اين صف علما مى‌باشد.

من در اواخر صف بودم، ديدم تا نوبت به من برسد هلاك مى‌شوم به عقب نگاه كردم و در ديگرى را ديدم به سوى بهشت باز است ولى اين در خلوت است . با خود گفتم : من كه اهل بهشتم از اين در نشد از آن در مى‌روم پس به سوى آن در آمدم، نزديك شدم، ديدم دربان جلوى من را گرفت ، و گفت : نمى‌شود، اين در مخصوص اهل منبر و روضه خوان‌هاى حضرت سيدالشهدا است تو كه روضه‌خوان نيستى.

پس متحير بودم، ديدم حاج ميرزا عربى‌خوان معروف به ناظم ، سوار اسب از بهشت بيرون آمد رفتم جلو سلام كردم گفتم: من را كمك كن و به بهشت ببر.
گفت: نمى‌توانم چون اين در مخصوص روضه خوان‌هاست. اصرار كردم گفت: يك راه دارد من از اسب پياده مى‌شوم و مى‌نشينم و تو روضه بخوان و من مستمع مى شوم و شايد بتوان به اين وسيله تو را ببرم، آنگاه پياده شد و نشست و من براى او روضه خواندم پس براى شما هم روضه مى‌خوانم . سپس بعد از چند كلمه روضه خواندن از دنيا رفت.  

لطف حسين ما را تنها نمي‌گذارد
گر خلق واگذارند او وا نمي‌گذارد

هل من معين او را بايد جواب گفتن
شيعه امام خود را تنها نمي‌گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده
بر روي گفته خود او پا نمي‌گذارد

از بس گناه‌كاريم ما مستحق ناريم
بايد كه سوخت اما مولا نمي‌گذارد
(برگرفته از سایت سه نقطهwww.3noqte.com )
 
عید نوشت:
سلام سلام سلام
سلام بر همگی!
عید همتون مبارک... این روزا خیلی با برکته چون هم تولاست هم تبری...
از یه طرف روز به درک واصل شدن یکی از دشمنای اهلبیت عای... ست( لعنت خدا بر پدر بی همه چیزش!)
از طرف دیگه میلاد امام مجتبی ست (قربون خاک کف پای بابای با همه چیزش!)
خلاصه خوشحالیم دیگه...
میلاد آقا امام حسنه... پس همه دستا بالا... بالا... بزن کفو...(شوخی کردم بابا! جاش توی جشنه نه پشت کامپوتر! نکنید این کارارو بهتون شک میکنن!)
از آقا پرسیدن کریم یعنی چی؟ فرمود : یعنی بخشش قبل از درخواست...
یا امام حسن. قربونت برم شما که میدونی ما چی میخوایم! ما میخوایم آدم بشیم.
ما میخوایم برای پسرت امام زمونمون بدرد بخور بشیم... قبل از اینکه شبای قدر برسه به ما عنایتی بفرمایید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
 
اما حرف اصلیم:
ما که از عشق حسین دم میزنیم
کوچه ها را رنگ ماتم میزنیم
 
پس چرا هر لحظه با رفتار خود
بر دل صاحب زمان غم میزنیم؟
 
مشکل ما کجاست رفقا؟ اگه تو دل ما محبت حسین هست پس این کارا چیه امثال من انجام میدن؟
نمونش: آخه مگه خودش نفرمود با چشمی که برای من گریه کردید به نامحرم نیگاه نکنید؟
پس چی شد؟(باور کنین به خودم دارم میگم. شماها که خوبین الحمدالله)
فقط ادعا؟ فقط تظاهر؟
یاحسین اصلا تقصیر خودته نوکرتم! یه بار آبرومون رو میبردی دیگه اینکارارو نمیکردیم...
اما آخه.... تو که آبروی حر رو خریدی که نمیتونی آبروی مارو ببری... میتونی؟ نه و الله.
پس بیا و این شبا یه نیگاهی به این دل ما بنداز که قلب و زبون ما یکی بشه. دل ما بگه
(دوست دارم حسین)
بیا و آقایی کن و این شبا مارو آروم کن! با یه گوشه چشم آرامشی به دل ما بنداز که غیر عشق و محبت خدا و اولیای خدا چیزی توش خونه نکنه...
دیگه بسمونه این همه سال بیچارگی... یه عمر دوری... جوونیمون رفتا...
اگه این شبا نیگاهمون کردی یه لطف دیگه هم بکن. یه اشکی بهمون بده بشینیم یه گوشه برات سیر گریه کنیم. آخه خیلی دلمون تنگ شده...
حرف آخر:
رفیقا... هیشکی برامون حسین نمیشه...
 

اینو شب اول قبر میفهمیم نه الان!
یاعلی