یه ذره تفکر!!!...
بسم رب الحسین
" من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد برای اینکه بار گناه امت را به دوش بگیرد. برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد. حسین کشته شد برای اینکه آدم گنهکار که تا آن زمان کم بود ، بیشتر بشود...
لذا بعد ازین انحراف ، چاره ای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم. فقط رثا و مرثیه ببینیم. من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند ، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته اند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند ، حقیقت است و از خود پیغمبر گرفته اند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کرده اند. این رثا و مصیبت نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید اما در رثای یک قهرمان.
پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید. وگرنه رثای یک آدم نفله شده ی بیچاره ی بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ی ملتی برای او معنی ندارد...
در رثای قهرمان بگریید تا احساسات قهرمانی پیدا کنید. برای اینکه پرتویی از روح قهرمان در روح شما هم پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید. شما هم عدالتخواه بشوید. شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید. شما هم آزادیخواه باشید. برای آزدادی احترام قائل باشید. شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه ، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه ی نورانی تاریخ حسینی را خواندیم ، آن وقت از جنبه ی رثائی اش می توانیم استفاده کنیم و گرنه بیهوده است.
خیال میکنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا –العیاذ بالله- حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهی منتظر است که چهارتا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!...
(حماسه حسینی-ج اول-ص 22)
پی نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان بزرگوار و رفقای عزیز...![]()
این روزها نمیدونم چرا دست و دلم به کار نمیره. هرچی میخوام بشینم سر درس و ارشد نمیشه. مشغول خوندنه چند تا کتابم و جالبیش اینه که همشون یه جایی به هم گره خوردن. منم همونجا گیر کردم بدجور...
از یه طرف توی سیر مطالعاتیم رسیدم به حماسه حسینی. از یه طرف کتاب حکایت زمستان (نوشته آقای سعید عاکف) و از یه طرف نیایش های شهید چمران و از طرف دیگه سخنرانی های دکتر عباسی! حسابی ذهنمو درگیر کرده.
تو "حکایت زمستان" صحبت درمورد شکنجه های اسراست تو دوران اسارت. همشون اعتراف کردن که تنها چیزی که موجب شد بتونند زیر سخت ترین شکنجه ها (که یکیش سرخ کردن بدن تو روغن داغ بود و...) دوام بیارن و حرف نزنن وجود مقدس آقا اباعبدالله بود و اعتقاد و ایمانی که به ایشون داشتن و توسل به این بزرگوار.
تو حماسه حسینی شهید مطهری میفرمایند که اونایی (شاید ما!) که هدف امام حسین رو تحریف کردند بدتر از اونایی هستند که خود امام حسین رو کشتند!
دکتر عباسی تو سخنرانیشون میگند که بعضی از متفکرین مجلس سنای آمریکا در مورد تصمیم گیری برای حمله به ایران گفته بودن که اگر چند تا چیز رو از ایرانیا بشه گرفت راحت میشه بهشون حمله کرد:
1-حسین (علیه السلام)
2-روحیه جهاد و شهادت طلبی
3-ولایت فقیه و مرجعیت تقلید
....
دشمن غافل از این نیست که همون گزینه اول همه چیز ماست و به این راحتیا نمیشه همه چیز مارو گرفت. برای همین هم در استراتژی که مینویسند برای نابودی ما ذکر شده که به هیچ وجه نباید جلوی عزاداری رو گرفت. نظرشون این بوده که شیعه ها باید عزاداری کنند اما اونجوری که ما دلمون میخواد نه اونجوری که باید باشه.
کم کم روحیه شهادت طلبی و شجاعت رو از جریان کربلا باید گرفت تا مردم سازماندهی نشند برای مبارزه با ظلم. بجای ظلم ستیزی که یکی از اهداف ماجرای کربلا بود تشنگی و بی آبی بزرگ بشه. بجای شعار " مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت" باید شعرها و آهنگهای جدید وارد روضه ها بشه تا همه لذت ببرند و گریه کنند. البته فقط گریه کنند همین!. باید با بیان بعضی حرفهای سخیف از حسین قهرمان ، یک حسین بیچاره و تو سری خور ساخت تا مردم از شجاعت حسین درس نگیرند. چرا که این حسین، شجاعت و غیرتی به شیعه میده که حتی تو اسارت هم حاضر نیست با ذلت زندگی کنه! این شجاعت کاری مکینه که چهارتا جوون شیعه لبنانی با دست خالی وایسن جلوی بزرگترین و مجهزترین ارتش دنیا و بدون هیچ ترسی باهاش بجنگند و شکستش بدند...
رفیقا!!! کجای کاریم؟
نکنه ما با حرفها و کارها و روضه ها و عزاداریهامون داریم به امام حسین و راه و هدفش ضربه میزنیم؟
میدونم با خوندن این جملات تو ذهن بعضیا چی میگذره! من آماده ی شنیدن همه حرفها و تندیها و بد و بیراهاشون هستم و باکی هم ندارم. باید حرف حق رو زد.
جایی درمورد این موضوع صحبت میکردم یهو یه عده از بچه هیئتیای دو آتیشه شروع کردن به بد و بیراه گفتن!
-آقا... اینها از شعائر حسینیه! آیت الله وحید گفتن هر که با این شعائر مخالفت کنه فلانه و بهمانه و...
کم کم شدیم بدتر از شمر و حرمله! شدیم پذیرای آماج تهمتها و توهین ها!
گفتم: رفقا. قسم به همین پرچم سیاه امام حسین من خودم همه زندگیم تو هیئته. بزرگ شده ی این خونوادم. تو این مجلسا خودم رو شناختم. پای همین پرچما توبه کردم و برگشتم. به لطف حضرت منم یه نوکر روسیاهم. منم روضه خون اباعبداللهم. منم سینه زنم اما...
اما این راهی که ما داریم میریم با اون راهی که ابا عبدالله رفت نکنه فرق داشته باشه!!!
خلاصه رفقا...
همه ترس دشمن از امام حسینه! از هدفش از منش و روشش! از روحیه جهاد و شهادت طلبیش! از زیبایی و بزرگی حماسش!
پس قسمتون میدم به همه هستیم یعنی امام حسین، به خون به ناحق ریختش، به گلوی علی اصغرش، به بدن قطعه قطعه ی علی اکبرش ، به دستای عباسش ، به صبر و بزرگواری خواهرش...
بیاید اول بشناسیم حسین رو بعد براش ضجه بزنیم...
حداقل یه بار این کتاب حماسه حسینی رو بخونیم بعد بریم هیئت و براش ناله بزنیم.
امیدوارم اهمیت این موضوع رو درک کرده باشید.
این روزها بدجوری دارن شیعه هارو امتحان میکنن.
8 شوال و سالروز تخریب بقیع ، خراب کردن حرم امامان معصوم ما ، آتیش زدن خیمه های عزاداری ، این ماجرای توهین به مقدسات و قرآن سوزی... خدا میدونه بعدش میخوان چیکار کنند. اسم خودمون رو گذاشتیم شیعه!
یه چیزی تو دلم میگه دیگه وقت زیادی نمونده... باید تا اونجا که میشه خودم رو آماده کنم. این چند روز همش به این فکر میکنم تا کجا میتونم سختی های مبارزه رو تحمل کنم؟ تا کجا میتونم از خودم و خانوادم دل بکنم؟ تا کجا میتونم زیر شکنجه های سخت دووم بیارم؟ آیا میتونم خودم مالم جانم رو فدای راه و هدفم کنم؟ هر روز تو قنوت نماز این دعارو کردم و با التماس از خدا خواستم:
"اللهم الرزقنی زیارة الحسین
و شفاعة الحسین
و شهادة فی سبیل الحسین
بحق ام الحسین"
همیشه هم این شهر رو خوندم:
خون مرا بگیر به گردن مرا بکش
تا زیر تیغ سجده ی اعلا کنم تورا!
اما اگر وقت عمل بشه اگر امام زمونمون ظهورکنه آیا مرد عمل هستم یا نه؟
رفیقا... به این جمله فکرکنید:
"اگر با درآمدن آفتاب از خواب بیدار شویم دیگر نماز قضاست!"
باید فکری کرد رفقا. باید کاری کرد رفقا. باید راه افتاد رفقا... شاید عمرمون دیگه کفاف نداد... شاید...
یا حسین...
خودت برس به دادمون...
خودت دست مارو بگیر... مارو ثابت قدم کن تو اون راهی که خودت رو فداش کردی...
اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من انصار صاحبنا و اعوانه و المستشهدین بین یدیه بحق الحسین...
یاعلی
