به بهانه تولد عزیز دلمون حضرت معصومه(س)>روز دختر!<

با سلام

میلاد حضرت معصومه رو به همه دوستداران آن حضرت تبریک و تهنیت عرض میکنم...

امروز صبح برام یه اس ام اس ببخشید! پیامک اومد از طرف یکی از دوستان... متن جالبی داشت:

(علی جان... روز دختر مبارک...) والا ما که نفهمیدیم این قضیه چه ربطی به ما داشت!!! اگر شما فهمیدید به ما هم خبر بدید لطفا... البته زیاد هم بد نشد یه روز تو سال رو برای دخترا گذاشتند... آخیییییییییی بندگان خدا! امیدوارم خوششون باشه...

خب دیگه بسه! میخواستم روز عیدی یکم مزاح کرده باشیم... برم سر اصل مطلب...

راستش همون پیامی که گفتم ذهنم رو بدجوری مشغول کرد... یاد یه چیزی افتادم نمیدونم چرا!


                                                    
 عاقد دوباره گفت: «وکیلم؟...» پدر نبود
                           ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل... نه، گلی گم... دلش گرفت
                           یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
                            آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای
                             رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر ،مقابل آیینه ، شمعدان
                             آن روز دور سفره ، بجز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت: «وکیلم؟...» دلش شکست
                             یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: بابا اجازه بابا... بله... بله...
                                  مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود

خواهر های خوبم روزتون مبارک... اما تو رو خدا یکم به فکر شهدا باشید... به فکر بچه هاشون باشید

این درستش نیست به خدا! این راه و رسم جوونمردی نیست!

 اونا رفتند که ما به اینجا برسیم و راحت درس بخونیم و زندگی کنیم... اونوقت ما....

و چه زیبا گفت مرحوم آغاصی( ز من پرسید فرزند شهیدی / که بابای شهیدم را ندیدی؟)

بچه های شهدا! خاک پای همتونیم... جای باباهاتون میون ما خالی نیست چون حضورشون رو حس میکنیم... انشاالله که بتونیم به اندازه توانمون از خونشون حفاظت کنیم(انشاالله)

این هم تقدیم به همه بچه های شهدا و باباهای گلشون

یاعلی و همواره با علی

دروغ میگوییم!؟!؟....

با سلام خدمت همه دوستان و همکاران محترم و عزیز

راستش شعر زیبایی به دستم رسید که دلم نیومد براتون نذارم... حرف دلم بود... حرفی که نمیشد به کسی غیر خودش بگم... خداروشکر تو عالم شعر مسایل رو میشه راحت تر عنوان کرد...

امروز میخوام صادقانه بهش بگیم... باور کنید این شعر بیانگر همون مطالبیه که اون صبح جمعه کنار خونه کعبه بهش گفتم... خداروشکر میکنم که حداقل برای یه بار هم که شده باهاش صادق بودم و راستش رو گفتم...

دیگه این جمله دروغ خیلی تکراری شده: (یا امام زمان... دوستت داریم...)

رفیقا بیاید صادق باشیم... بیاید واقعیت رو بگیم... صادق باشیم...

 

فریب ما مخور آقا دروغ میگوییم

به جان حضرت زهرا دروغ میگوییم


چه ناله ای چه فراقی چه درد هجرانی!

نیا نیا گل طاها دروغ میگوییم


تمام چشم براهی و انتظار و فراق

و ندبه های فرج را دروغ میگوییم


دلی كه مامن دنیاست جای مولا نیست

اسیر شهوت دنیا دروغ میگوییم


زبان سخن ز تو گوید ولی برای مقام

به پیش چشم خدا هم دروغ میگوییم


كدام ناله غربت كدام درد فراق

قسم به ام ابیها دروغ میگوییم


خلاصه ای گل نرگس كسی به فكر تو نیست!

و ما به وسعت دریا دروغ میگوییم


مرا ببخش عزیزم كه باز میگویم

نیا نیا گل طاها دروغ مي گوييم !

 

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیت و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه...

یا علی

اى مرد همیشه جوان!
كدام روز سپید از پشت كوه‏هاى روز مى‏آیى؟
كدام صبح صادق، خورشید را به كوچه‏هاى تنگ كاهگلى مى‏آورى؟
كدام روز فرشتگان نام تو را بر ماذنه‏ها فریاد مى‏كنند؟
كدام روز عیسى مسیح‏علیه السلام از هفت آسمان فرود مى‏آید و به قامت‏بلند تو اقتدا مى‏كند؟
كدام روز شاعران به جاى شعر نیایش مى‏خوانند؟
كدام روز بوى گرم نان سفره‏هاى كوچك مستضعفان را پر مى‏كند؟
كدام روز فلسفه چشم‏هاى تو تدریس مى‏شود؟
آخر اى آفتاب روشن اطمینان
نام تو آواز پر جبرئیل است، در گوش هوش زمان
هزار سال است كه هر غروب دلتنگ آدینه
به سمت ظهور تو نماز مى‏گذاریم
آیا صبح نزدیك نیست؟؟؟؟؟؟؟.... 

 

خطاب به خودم می گویم. به منی که هرجایی است. به منی که رسم و راه عاشقی را نمی داند. به منی که لاف عشق می زند، اما سنگ راه شده. با خودم هستم: ای من! چرا؟! چرا قدر سوز سینه ات را نمی دانی؟! چرا قدر اشکهایت را نمی دانی؟! چرا در اعمالت تابع امامت نیستی؟!

اگر او خورشید است، برو رسم عاشقی را از آفتاب گردان یاد بگیر. ببین که آفتاب گردان فقط به سوی خورشید نگاه دارد. تنها امیدش خورشید است. ولی تو نگاهت به کجاست؟! به دست این مردم، یا به خواهش های شیطان.

چرا بهانه می گیری. می خواهی بگویی که خورشیدت پشت ابر است، می خواهی بگویی نمی توانی خورشید را ببینی؟! نگاه کن آفتاب گردان را، که وقتی خورشید از او رخ می پوشد، سر به زیر می اندازد، این معنی وفاداری به خورشید است.

ای من!

تو که خورشیدت (امام زمان) هیچ گاه از تو رو بر نمی گرداند. تو که خورشیدت همیشه بالای سرت هست، حتی اگر ابری مانع این شود که تو او را ببینی. پس چرا به جای تبعیت از نور خورشید، از نفست تبعیت می کنی. مگر بارها به تو ثابت نشده که این نفس، تو را به بیراهه می کشاند، تو را به وادی نیستی رهنمون می کند و آفتاب رهنمون توست در تاریکی ها.

 

مرد!؟!؟

سلام

درد دل صادقانه ای با مرد مردان دو دنیا -مظلوم عالم - قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم (روحی فداه)

امروز عاشقانه سلامت کنند مرد!

آن روز بین که زهر به کامت کنند مرد!

دیباچه را به نام تو آغاز کرده اند

تا در شروع متن تمامت کنند مرد!

راه تو را شبانه به کج راهه می کشند

در این خیال خام که خامت کنند مرد!

نان میخورند از اسم تو شاید به این سبب

اصرار داشتند امامت کنند مرد!

زیر سوال رفته نوای امامتت

چیزی نمانده است حرامت کنند مرد!

حالا که لحظه لحظه صداقت نیاز ماست

تقویم ها بسنده به نامت کنند مرد!

یا صاحب الزمان... ای سرور و آقای ما ... مارو بخاطر بی غیرتی و بی تفاوتیمون نسبت به خودت ببخش!

برامون دعا کن که خدا به غیرت آقا قمر بنی هاشم به ما هم غیرتی عطا کنه که اربابمون تو این روزگار غریب و بی کس و تنها نباشه!!! (آمین)

رفقا دعا کنید... نه بخاطر خودتون... بخاطر خودش... همین

یا علی 

یه منبر کوتاه از حاج آقا

سلام

نمیخوام خاطره بگم... هدفم چیز دیگست...

یه دختری شاگردم بود... ریاضی اول دبیرستان رو درس میدادم...اصلا اون کلاس  کلاس مخصوصی بود... غالبا بچه های مناطق محروم و کمیته امداد و ایتام بودند...

 از همون جلسه اول با وجود اینکه سعی میکردم کاملا بی خیال بچه ها باشم دیدم این یکی یه جور دیگست... هم تو درس خیلی بهتر از بقیه بود هم تو حجاب و وقار و برخورد...

(میان برنامه:ای کاش بعضی از دانشجوهای ما یکم از معرفت این بچه تو وجودشون بود... به خدا دانشگاه بهشت میشد...باور نمیکنید؟)

 یه جورایی جلوش احساس حقارت میکردم... خودم هم نمیدونم چرا!

بعد از چند وقت نمیدونم سر چی شد که مسئول کانون بهم گفت یکی ازین دخترهای کلاس تو یه خونواده چهار نفری زندگی میکنه... باباش معتاده... مادرش هم معتاده... یه برادر بزرگتر داره که اونم معتاده... اصلا باورم نمیشد... اون دختر همونی بود که فکرشو میکردم...

وقتی وضع زندگیشو فهمیدم و با وضع حجاب و ادب و ایمانش مقایسه کردم باور کنید تو مردی و مردونگی جلوش کم آوردم... به مرام و پهلوونی خودم شک کردم... بدجوری احساس حقارت کردم...

انگار برای خودم یه قصر شیشه ای ساخته بودم و خدا به دست این دختر بچه با یه سنگ ریزه کل قصر منو یهو نابود کرد...جیرینگگگگگگگگگگگ... صدای شکستن خودم رو شنیدم...
کم آوردم... نمیدونم چطوری میشه...

به خودم گفتم مرد واقعی این دختربچه ست که تو این شرایط داره زندگی میکنه و تونسته از نظر اخلاقی به این مرحله برسه... یاد این شعر افتادم:

کشیده اند به مرداب کینه مردی را / خوشا بحال خودت نازنین که زن شده ای...

 اونجا بود که فهمیدم اگه خدا بخواد کسی رو انتخاب کنه برا خودش این کارو میکنه... حالا تحت هر شرایطی که باشه... حالا اون طرف هر کی که میخواد باشه...

این قضیه رو گفتم که امثال خودم یه وقت فکر نکنند جایی خبریه! یا اینکه اگر اعمالی رو انجام میدند یا خودشون رو از گناهانی حفظ میکنند خیلی هنر میکنند...

به قول یکی ار رفقا میگفت برای ما آب نیست وگرنه شناگرهای ماهری هستیم...

پس بیاید مرد و مردونه ادعاهامون رو بذاریم کنار و با ذلت و خشوع از خدا بخوایم که بهمون رحم کنه و مارو ازین ریا و عجب نجات بده و به صفات شایسته و نیکو متصف کنه انشاالله...

اللهم صل علی محمد و آل محمد... اللهم عجل لولیک الفرج


پی نوشت: خب بذارید اول بنده از منبر بیام پائین!!! یه صلوات بفرستید تا حاج آقا بیاد پائین!!!

خب... عزیزان حالتون خوبه؟.. بینی تان در چه وضعیتیه؟(چاق -لاغر -روی فرم-فندقی یا خدای نکرده عمل کرده) امیدوارم که همیشه به برکت محبت اهلبیت خوب باشید... خوش باشید...

 خوشحال باشید اما بی غم نباشید

(روی این جمله آخر یکم زوم بفرمایید...  بدنیست...)

 و السلام

یاعلی