خواست الهی
من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبیمکه دردهایش را در خود نگه میدارد.
سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند.
گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
{با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست}
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم آرام گاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسیم.
تو همان را هم از من گرفتی این طوفان بی موقع چه بود که فرستاذی؟
چه میخواستی از لانه محقرم ؟
کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغض راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد.
فرشتگان همه سر به زیر انداختند ٬
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود ٬ خواب بودی و به باد گفتم
تا لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار پر گشودی .
{ گنجشک خیره در خدائی خدا مانده بود}
خدا گفت : و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی.
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.
{ های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد}

رفقا این داستان گنجشک و خدا بود اما آیا تنها یه داستان بود؟
نه!!!خیلی از ماها همینطوریم.همیشه از خدا طلب کاریم.اگر یه روز اتفاق بدی برامون بیفته فقط از چشم خدا میبینیم.حتی یک درصد هم احتمال نمیدیم که مشکل از خودمونه.
بهرحال حرف من اینه:
چشمها را باید شست...جور دیگر باید دید...
یعنی رفیق حواست جمع باشه کار خدا بی حکمت نیست.اگر شرایط زندگیت با بقیه فرق میکنه حتما مشیت خداست.حتما صلاح تو همین بوده.همیشه یادت باشه خدا خوبی بنده هاشو میخواد...
راستی همیشه یادتون باشه خواستید دعا کنید اول برا فرج آقا دعا کنید تا ایشون هم برا شما دعا کنند.البته حتی اگر شما دعا نکنید بازهم آقا لطف میکنند و ما به اصطلاح شیعه هارو از دعای خیرشون بی نصیب نمیذارن...اما هر چی باشه ما محب ائمه هستیم دیگه...باید وظیفمونو انجام بدیم
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی


